مرد جوان وقتی دید زن مورد علاقه‌اش به باغ یک مرد غریبه رفت، وارد باغ شد و با شلیک گلوله میزبان را به قتل رساند.

29 بهمن سال ۱۴۰۱ پیکر نیمه جان مرد جوانی جلوی بیمارستانی در ورامین کشف شد. در ادامه کادر درمان وی را به داخل بیمارستان منتقل کردند از آنجا که این فرد با چند گلوله مجروح شده بود و خونریزی شدیدی داشت بلافاصله به اتاق عمل فرستاده شد، اما ساعتی بعد تسلیم مرگ شد.

پس از مرگ این جوان و گزارش آن به پلیس مأموران با حضور در بیمارستان تحقیقات خود را برای شناسایی عامل جنایت آغاز کردند و جسد به دستور مقام قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد.

در بررسی‌های اولیه مشخص شد که مقتول به نام بابک ۴۰ ساله با ۳ گلوله از پا در آمده است. بعد از آن پلیس دوربین‌های مداربسته اطراف بیمارستان را مورد بازبینی قرار داد و معلوم شد که یک زن با خودروی پژو ۴۰۵ مقابل بیمارستان توقف کرده و پیکر خونین بابک را همانجا رها کرده و سپس از محل گریخته است.

استعلام پلاک خودرو سبب شد تا راننده آن که زنی ۳۰ ساله به نام مریم بود شناسایی و بلافاصله بازداشت شود.

وی بعد از انتقال به پلیس آگاهی و در بازجویی‌های اولیه به مأموران گفت: چند سالی صیغه مرد جوانی به نام سعید بودم و بعد از آن به خاطر اختلافاتی که داشتیم دیگر صیغه‌ام را تمدید نکردم و رابطه مان تمام شد. چند ماه بعد از جدایی هم با بابک آشنا شدم. روز حادثه به میهمانی او در یکی از باغ‌های قرچک رفتم. اما یک ساعت بعد سعید به یکباره وارد باغ شد و با اسلحه چند گلوله به بابک شلیک و فرار کرد. من هم با اینکه خیلی ترسیده بودم بابک را به داخل ماشینم انداختم و او را به بیمارستان رساندم تا شاید بتوانم او را از مرگ نجات دهم. اما از آنجایی که نگران بودم پای من هم در پرونده باز شود پس از این‌که او را جلوی بیمارستان پیاده کردم و خیالم راحت شد که کادر درمانی او را دیده‌اند به سرعت از آنجا رفتم.

با اظهارات مریم سعید ۴۵ ساله ردیابی و بازداشت شد و به قتل بابک اعتراف کرد.

با اعتراف متهم و تکمیل تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

در دادگاه چه گذشت

در ابتدای جلسه مادر و دختر نوجوان مقتول برای قاتل درخواست قصاص کردند.

سپس متهم به جایگاه رفت و با پذیرش اتهام قتل عمد به قضات گفت: مریم را از ۱۳ سال قبل می‌شناسم و به او علاقه داشتم او همسر صیغه‌ای من بود و باهم زندگی می‌کردیم هربار مدت صیغه تمام می‌شد آن را تمدید می‌کردیم تا اینکه ۳ ماه قبل از این ماجرا وقتی مدت صیغه نامه تمام شد گفتم دوباره تمدید کنیم، اما احساس کردم او دیگر تمایلی به زندگی با من ندارد. از آنجا که او را دوست داشتم پیگیر ماجرا شدم و روز حادثه دیدم با ظاهری آرایش کرده از خانه خارج شد.

من او را تعقیب کردم و دیدم وارد باغی در قرچک ورامین شد. از دیوار به داخل باغ پریدم و با مرد جوانی روبه رو شدم و فهمیدم او با مریم دوست شده است. همان موقع اعتراض کردم و عصبانی شدم که او با قمه به من حمله کرد و من هم اسلحه را از کمرم بیرون کشیدم تا او را بترسانم، اما بابک بدون توجه به اسلحه‌ای که در دست داشتم به من حمله کرد تا من را بزند و من به ناچار چند گلوله شلیک کردم که ظاهراً گلوله‌ها به قفسه سینه و پای او خورده بود. من آن روز گلوله‌ها را طوری شلیک کردم که فقط بترسد و عقب‌نشینی کند و بگذارد من مریم را با خودم ببرم، اما نمی‌دانم چطور گلوله‌ها به او خورد. حالا هم پشیمانم و از اولیای دم می‌خواهم تا من را ببخشند.

با پایان اظهارات متهم، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.